امام حسین زنان و فرزندانش را با خود به کربلا برد چون که آنان در به ثمر رسیدن نهضت حسینی نقش تعیین کننده داشتند. در توضیح این سخن می گوییم :
نهضت امام حسین علیه السلام دو چهره داشت و بر اساس هر یک از آن دو، یک تقسیم کار صورت گرفت: یکى فداکارى و جانبازى و «شهادت» و دیگرى «ابلاغ پیام». البته ابلاغ پیام جز با فداکارىها و زحمات طاقتفرسا ممکن نبود. جایگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت. گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانى نقش ایفاء کردند؛ اما وظیفه اصلى آنان، «پیامرسانى» بود. براى بحث راجع به نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام،ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد:یکى این که طبق روایات، تمام کارهاى سیدالشهدا علیه السلام روى حساب بوده است و علت این که به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به سوى کوفه برد، این بود که به واسطه الهامى که از عالم معنا به امام حسین علیه السلام شده بود و پیامبر(ص) در عالم رؤیا به ایشان فرموده بود: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا»؛ حضرت فهمید که اسارت آنان مورد رضاى حق است؛ یعنى، به مصلحت بود که اهل بیت خود را همراه ببرد. در حقیقت امام علیه السلام با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
در حادثه کربلا و نهضت حسینی تنها مردان نقش ندارند بلکه مردان و کودکان نیز نقش دارند.
زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود.
نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت است و نقش زنان و کودکان و باقی مانده های قافله کربلا پیام رسانی است.این پیام رسانی و حراست از خون ثاراللهیان به خصوص با حضرت زینب(س) بود که از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مىکند و تمام کارها از این پس به او واگذار مىشود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مىکند که دوست و دشمن به گریه در مىآیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین علیه السلام را برپا مىکند. از امام سجاد علیه السلام و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مىکند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على علیه السلام و حیاى فاطمه(س) را در هم مىآمیزد و خطابههاى عالى علوى را به یاد مردم می آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مىسازد. این است زنى که اسلام مىخواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.
همراهى خانواده امام حسین علیه السلام در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است:
1. زنان و کودکان توانایى تبلیغ و پیامرسانى را دارند.
2. علاوه بر توانایى تبلیغ، دشمنان نیز از مقابله با آنان عاجزند؛ زیرا باید حریم آنان را حفظ کنند و در صورت آسیب رسانى به زنان و کودکان، عواطف همگان جریحهدار مىشود و نزد افکار عمومى در طول تاریخ محکوم خواهند شد. چنان که در واقعه کربلا دشمنان حتى نزد خانوادههاى خود، سرافکنده شدند.
دیگر آنکه از نگاه عرفانى، امام حسین علیه السلام تمام هستى خود و اطرافیان خود را بدون هرگونه کاستى، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنین اخلاصى آن شد که نهضت عاشورا در طول و عرض تاریخ، براى مسلمانان و غیر مسلمانان، تأثیرگذار باشد و در قیامت نیز به درجهاى برسند که همگان غبطه آن را بخورند.
براى توضیح بیشتر در این باره، چند نکته قابل ذکر است:
یک. پیامرسانى
تکلیف اجتماعى در آیین اسلام، ویژه مردان نیست؛ بلکه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق و باطل و مسأله ولایت و رهبرى، وظیفه دارند و باید از رهبرى حق، دفاع و پیروى کنند و از حکومتهاى فساد و مسؤولان نالایق، انتقاد نمایند و در صحنههاى گوناگون اجتماعى، حضورى مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسیرى که حضرت زهرا(س) در حمایت از امام معصوم علیه السلام و افشاگرى علیه رویههاى ناسالم زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرت زینب(س) نیز در نهضت کربلا دوشادوش امام حسین علیه السلام مشارکت داشتند.
هر قیام و نهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل مىگردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پیام» نیز، رساندن و ابلاغ خواستههاى انقلاب و بیان آرمانها و اهداف آن است.
با بررسى قیام مقدس امام حسین علیه السلام ، این دو بخش کاملاً در آن به چشم مىخورد؛ زیرا انقلاب امام حسین علیه السلام تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنى (بخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچمدارى نیز بر عهده خود ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچمدارى امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنهدارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیه اهلبیت علیه السلام - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بىشک اگر بازماندگان امام حسین علیه السلام به افشاگرى و بیدارسازى نمىپرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهاى وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مىدادند؛ همچنان که برخى در تهمتى درباره امام حسن علیه السلام گفتند: «بر اثر ذاتالریه و سل از دنیا رفت«.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا علیه السلام در دوران اسارت - که کینهتوزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مىشود.
دو. خنثىسازى تبلیغات بنىامیه
شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمانروایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مىدانستند و نه اسلام را دستکم آنگونه که در مدینه رواج داشت، مىشناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولى بررسى زندگىنامه این افراد نیز روشن مىکند که جز چند تن، بقیه آنان براى مدت کمى محضر پیامبر گرامى اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین علیه السلام تنها یازده تن از آنان زنده بوده و در شام به سر مىبردند.
اینان مردمانى در سنین هفتاد تا هشتاد سال بودند که گوشهنشینى را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمىدانستند و شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان مىراندند! و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختن کاخهاى بزرگ و تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛ زیرا چنین نظامى نیم قرن پیش از آن سابقه داشت و به یقین کسانى بودند که مىپنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز این چنین بوده است.
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونهاى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بىچون و چرا تسلیم شوند. معاویه در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مىکند، بىهیچ اعتراضى بپذیرند.
حکومت پلید بنىامیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنىامیه را خویشان رسول خدا و نزدیکترین افراد به او معرفى کرده؛ به طورى که پس از پیروزى قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند که ما تا زمان قتل مروان آخرین (خلیفه اموى)، نمىدانستیم که رسول خدا(ص) جز بنىامیه خویشاوندى داشت که از او ارث ببرند، تا آنکه شما امیر شدید.
بنابراین، جاى شگفتى نیست اگر در مقاتل مىخوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردى در برابر امام زینالعابدین علیه السلام ایستاد و گفت: سپاس خدایى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمى صبر کرد تا شامى هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتى مانند:
»إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً».بىشک خداوند می خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنى». فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجى نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.
بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام حسین علیه السلام و خطبهها و روشنگرىهاى امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنىامیه - حتى در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان - خنثى شد.
سه. افشاى چهره ظالمان
بُعد دیگر علت حضور خانواده امام حسین علیه السلام ، نشان دادن چهره سفّاک، بىرحم و غیرانسانى یزید و حکومت وى بود. یکى از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیامآوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخى از جناحها، گروهها و احزاب سیاسى هنگام تبلیغات براى نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومى، مظلومنمایى مىکنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنانکه مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است.
در حادثه کربلا، نه مظلومنمایى؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکارى اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالىترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونهاى که امروز نیز صداى آنان، در وجدان بشریت به گوش مىرسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوتبارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لبهاى تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمههاى آنان به آتش کشیده شد و ... این عوامل در ابلاغ پیام و افشاى ماهیت حکومت یزید کمتر، از آن شهادت و جانبازى اصحاب نبود. همین «صداى العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین على اصغر علیه السلام است که آن شمشیرزدنها و خونهاى ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد علیه السلام در شام همین که خواست دستگاه بنىامیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین علیه السلام را به نحو مُثله و قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرندهاى در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.
اینجا اگر امام سجاد علیه السلام مىفرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشم مردم شام - که شناخت عمیقى نسبت به اهل بیت نداشتند - خیلى مهم نبود؛ زیرا مىگفتند: «در جنگ، افرادى کشته می شوند و یکى از آنان امام حسین بوده است«.
امام سجاد علیه السلام فرمود: بر فرض قصد کشتن دارید؛ اما چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمههاى او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلمات به قدرى در نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانى کرد و یک جنبش فکرى و فرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
یزید می خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهلبیت، همه حرکتها را در نطفه خفه کند؛ به طورى که همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام حسین علیه السلام و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هستههاى ظلمستیزى را براى خونخواهى امام حسین علیه السلام و از بین بردن بنىامیه در نقاط مختلف سرزمینهاى اسلامى به وجود آورد.